جدول جو
جدول جو

معنی پروا هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

پروا هکاردن
دوری کردن از روی ترس، توجه کردن، جرأت کاری را داشتن، شرم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وُ)
باک داشتن. اکتراث، پروای کسی کردن. التفات بدو کردن. ارتقاع: مااعیج به، باک آن ندارم و پروا نکنم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پروا کردن
تصویر پروا کردن
باک داشتن، بدو التفات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خود را جمع کردن، خود را پنهان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کافی بودن، بسنده بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
الک کردن، غربال نمودن، جدا ساختن ریز و درشت و مرغوب و نامرغوب
فرهنگ گویش مازندرانی
سرپایی شاشیدن، بیرون جهیدن مواد آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی
پرستش کردن، پرستیدن، تیمار نمودن مریض، پرسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پالوده و صاف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شرم از حضور یافتن در جمع دیگران، روی نهان کردن عروس، در
فرهنگ گویش مازندرانی
مشت و مال دادن خمیر
فرهنگ گویش مازندرانی
پیدا کردن، یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پودر کردن، ریز ریز نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
چریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
زدودن علف های هرز در زمین، وجین کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرکندن مرغ و پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی